وابستگی - قسمت اول

وابستگی – قسمت اول

وابستگی حالتی است که شخص بی حضور فردی قادر به ادامه زندگی نیست، شخص به تنهایی نمی‌تواند تصمیم بگیرد، نمی‌تواند اقدام کند، شخص نسبت به جدایی از فرد احساس تاسف شدید دارد، گریه می‌کند و گاه خودکشی می‌کند. شخص قادر به ایستادن روی پای خود نیست. گاه برای راه رفتن نیز دست فرد را باید بگیرد و راه برود، گاه برای انجام هر کاری نیازمند اجازه فرد است. بعضی افراد که وابستگی شدید دارند وقتی سر میز غذا دست به سوی یکی از مواد خوراکی روی میز می‌برند، به همسرشان نگاه می‌کنند و با نگاه از او می‌پرسند که اجازه هست یا نه؟ اگر او اشاره کند که خیر اجازه نیست. فوری غذا را سر جای خود می‌گذارد.

انسان‌ها تنها موجوداتی هستند که در زمان تولد قادر به انجام هیچ فعالیتی نیستند. کودک انسانی موجودی کم‌توان است که برای زنده‌ماندن نیاز تمام و کمالی به مراقبت تمام والدین خود دارد. این موضوع سرنوشت گریزناپذیر نوع بشر را می‌سازد که یکی از برجسته‌ترین سرفصل‌های این سرنوشت “احساس حقارت و کاستی” است. از این رو و در راستای کاستن از این احساس به عقیده اربکسون: هیچ نوزادی نباید برای شیرخوردن گریه کند. یعنی در فاصله تولد تا یک سالگی مادر موظف به خدمات‌رسانی هوشمندانه، بی قید و شرط و سریع است. مادر باید زمان شیر خواستن نوزاد را بداند و از نگاه او بفهمد.

فاصله تولد تا ده ماهگی را به سه دوره تقسیم می‌کنند. یک ماهه اول را دوره خیال و درخودماندگی می‌نامند در این دوره نوزاد بیشتر سر به درون خود می‌برد. از یک ماهگی تا پنج ماهگی دوره هم‌زیستی است کودک حس می‌کند با مادر یکی است. در این دوره بچه‌ها بیشتر می‌خوابند. چون روزهای سختی را پشت سر می‌گذارند چیزهایی را می‌فهمند اما هیچ توانی برای پاسخ ندارند. از این رو در این پنج ماه باید کودک را برای خوابیدن آسوده گذاشت. اما مادر باید در زندگی کودک چنان دقیق باشد که ۵ دقیقه قبل از بیدار شدن در کنار نوزاد حاضر باشد. بچه‌های کوچولو وقتی بیدار می‌شوند اگر کسی کنارشان نباشد بسیار غصه می‌خورند و در آینده احاس تنهایی خواهند کرد. از این رو باید موقع بیدار شدن کسی را ببینند. پس از بیدار شدن بی‌فاصله باید کودک را بغل کرد و به او شیر داد. چون بچه‌ها بر حسب حجم معده از خواب بیدار می‌شوند.

از پنج ماهگی تا ده ماهگی دوره تمایز نامیده می‌شود که بسیار مهم‌تر از دوره قبلی است. کودک حدود پنج ماهگی ناگهان می‌فهمد که دستهای من تا این جاست یعنی دست‌های خود را لمس می‌کند و می‌فهمد که انتهای این انگشتان ریز، انتهای دست اوست، این لمس کودک بازی نیست، آزمایش است. در این دوره کودک خود را به عنوان موجودی جدا، که اعضای ویژه‌ای متعلق به خود و جدا از دیگران دارد، کشف می کند. در دوره اسهمزیستی کودک در می‌یابد که از مادر جداست و تفکر دوره قبل، خیالی بیش نبوده است. به این دلیل و از سر غصه کودک گریه‌های معنی‌داری سرمی‌دهد. در این دوره مادر باید به طور تمام وقت با کودک خود باشد. در شمال ایران مرسوم است که مادر، کودک را به پشت خود می‌بندد. این روش صحیحی برای جلوگیری از احساس تنهایی و کمک به شادمانی کودک است. در این دوره نوزاد باید مانند بچه کیسه‌داران همراه مادر خود باشد. در دوره سوم، کودک بی‌شک باید کنار مادر بخوابد. یعنی زمانی که بچه مادر را می‌خواهد باید کنار او باشد وگرنه کودک احساس جدایی را تجربه می‌کند و در آینده نامزد ابتلا به بیماری افسردگی می‌گردد. در این زمینه روی بچه میمون‌ها تجربه‌ای به عمل آمده است. این بچه میمون‌ها را از مادران خود به طور کامل جدا کردند و شیر کافی به آن‌ها دادند و مراقبت کاملی به عمل آوردند. بچه میمون‌ها پس از ۶ ماه دچار افسردگی شدند و بعد از ۷ ماه مردند. به این مرگ مارسموس گفته می‌شود. یعنی مرگ در اثر زجرکشیدن، جدایی‌های متناوب در روان کودک افسردگی ایجاد می‌کند. گاهی کودکان در حال گریه و شیون هستند اما همین که مادران خود را می‌بینند با چشم‌های اشک‌آلود شروع به خنده می‌کنند. در چنین وضعی با آن استعداد اولیه که کودک هیچ توانی ندارد و برای بقا نیازمند ماست و با این خدمات‌رسانی آنی و بی‌قید و شرط بچه‌ها به ما به طور کامل وابسته بلکه آویزان می‌شوند. از این روی وابستگی در دوران تولد تا یک سالگی کاملاً طبیعی است. اما شیوه تربیت باید چنان اتخاذ گردد که وابستگی در همین یک سال باقی‌مانده، از طرف کودک به فراموشی سپرده شود. پیش از بیان راه حل عملی، نکته‌ای را یادآور می‌شوم که نظر به تاثیر مهم این دوره در جریان پا گرفتن احساس حقارت، نظر گروهی از دانشمندان این است که باید دوره بارداری را به دو سال افزایش داد، که وقتی کودک به دنیا می‌آید، خود قادر به تقاضای نیازهای خویش باشد و در این مدت حواس او چنان تکمیل شود که بتواند به کسب معرفت اندکی تائل گردد و شاید بر این اساس در آینده مدت بارداری را افزایش دهند! راه حل عملی شروع به کاستن از این وابستگی، در دوره پس از یک سالگی آن است که خدمات‌رسانی آنی را قطع می‌کنیم و خدمات خود را با تاخیر به انجام می‌رسانیم. روزهای اول این تاخیر بر حسب دقیقه است و به تدریج تاخیر را به روز و هفته می‌کشانیم تا به جایی که چه زودتر برخی امور کودک را به وی می‌سپاریم.

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *