واقعیت روانی در روانکاوی چیست و چرا برای درمان روانشناختی اهمیت دارد؟
آیا ذهن میتواند از چیزی که هرگز اتفاق نیفتاده، زخم بخورد؟
پاسخ روانکاوی به این سؤال، یک بلهی قاطع است.
در روانکاوی مفهومی کلیدی وجود دارد به نام واقعیت روانی (Psychic Reality)؛
این مفهوم به تجربههایی اشاره دارد که ممکن است در دنیای بیرونی رخ نداده باشند،
اما ذهن آنها را حقیقی تلقی کرده و بر اساس آن واکنش روانی و رفتاری نشان داده است.
در کتاب Immaterial Facts، آندره گرین به شکلی دقیق و تحلیلی این واقعیت ذهنی را تشریح میکند و از کشف بنیادی فروید در رابطه با اثرات «حقایق غیرمادی» بر روان انسان صحبت میکند.
تعریف واقعیت روانی: آنچه ذهن میسازد، میتواند زندگی را شکل دهد
واقعیت روانی یعنی: چیزی که فرد در ذهن خود تجربه میکند—خواه رؤیا، فانتزی، خیال یا تفسیر شخصی—میتواند همانقدر واقعی، مؤثر و گاه زخمزننده باشد که یک رویداد بیرونی.
در درمان روانتحلیلی، این موضوع اهمیت فراوانی دارد. چراکه بسیاری از رنجهای روانی افراد، نه ناشی از وقایع واقعی، بلکه ناشی از تجربهی درونی آنها از آن وقایع یا از تصاویری هستند که ذهنشان ساخته است.
چند نمونه از واقعیت روانی:
- کودکی که احساس میکند والدینش او را دوست ندارند، حتی اگر نشانههای محبت دریافت کرده باشد
- بزرگسالی که از یک فانتزی خیانت رنج میبرد، با اینکه هیچ خیانتی رخ نداده
- مراجعینی که از رؤیاهای تکرارشونده، خاطرات مبهم یا حسهای بدون ریشهی بیرونی دچار اضطراب یا افسردگی شدهاند
تفاوت واقعیت روانی و واقعیت عینی
در روانکاوی، یکی از پیچیدهترین کارها این است که بتوان مرز بین واقعیت عینی (objective) و واقعیت روانی (subjective) را تشخیص داد.
در بسیاری از موارد، رواندرمانگر با روایتهایی مواجه میشود که ممکن است در دنیای واقعی پایهای نداشته باشند، اما برای مراجع، بسیار واقعی، دردناک، و تعیینکننده هستند.
نکتهی کلیدی در رواندرمانی این است که درمانگر بهجای تلاش برای اصلاح وقایع، وارد دنیای ذهنی مراجع شده و با ساختار روانی او ارتباط برقرار کند.
چرا واقعیت روانی برای درمان اهمیت دارد؟
ناتوانی در درک یا پذیرش واقعیت روانی مراجع، میتواند مسیر درمان را منحرف یا متوقف کند.
وقتی درمانگر تجربهی درونی مراجع را بیاعتبار بداند یا صرفاً بخواهد آن را با منطق بیرونی اصلاح کند، رابطهی درمانی لطمه میبیند.
درمان موفق، زمانی اتفاق میافتد که درمانگر:
- روایت ذهنی مراجع را جدی بگیرد
- تجربهی درونی او را معتبر بداند
- از طریق تحلیل، پیوندهای بین واقعیت روانی و واکنشهای کنونی فرد را شناسایی کند
- و به مراجع کمک کند که تفاوت بین تجربه و تفسیر را درک کرده و بتواند آن را پردازش کند
نقش فانتزیها و خاطرات تحریفشده در شکلگیری روان
یکی از مباحث مهم کتاب Immaterial Facts، جایگاه فانتزیها و خاطرات دروغین یا تحریفشده در روان انسان است.
برخی از این فانتزیها ریشه در دوران کودکی دارند و بهعنوان مکانیزم دفاعی، شکل گرفتهاند.
اما با گذر زمان، همان فانتزیها میتوانند پایهی باورهای ناسازگار، ترسهای پایدار، یا الگوهای تکرارشونده در روابط باشند.
در روانکاوی، هدف آن نیست که واقعیتهای بیرونی را اصلاح کنیم؛ بلکه هدف، درک تأثیراتیست که ذهن از تجربهها، تصویرها و فانتزیها گرفته و بر اساس آنها ساختار روانی خود را بنا کرده است.
جمعبندی: واقعیت روانی، حقیقتی نادیده اما تعیینکننده
در روان درمانی، نباید تنها به دنبال شواهد بیرونی و وقایع عینی بود.
گاهی آنچه در ذهن فرد جریان دارد، از هر واقعیتی واقعیتر است.
واقعیت روانی میتواند دلیل بسیاری از مشکلات هیجانی، اضطرابها، احساس گناه، خشمهای مزمن و افسردگیها باشد.
پذیرفتن این نوع واقعیت، نقطهی شروعی برای درمانی عمیقتر و انسانیتر است.
منبع:
Green, A. (2005). Immaterial Facts: Freud’s Discovery of Psychic Reality. Routledge.